توی ظهر گرم تابستونی که ننه خانم دختر جوان و زیبای مرحوم فضه خانم وآقا حیدر ملکزاد از حمام عمومی گرجی محله بهشهر به خونه برمیگشت توی کوچشون یه جوان خوشتیپ و زیبا جنتلمن گرجی به نام علی اکبر که از زمان قبل رفتن به سربازی این دختر قصه مارو زیر نظر داشت از سربازی برگشته بودومنتظر موقعیت بود تا اونو بدست بیاره از قرار توی اون ظهر گرم ننه خانم رو توی کوچه خلوت گیر میاره و بهش میگه من میخام تورو از پدرت خواستگاری کنم دختر مخالفت میکنه اما علی اکبر یواشکی اونو میبوسه و میره به سمت گرجی محله و بعداز یک هفته مادرش شهربانو خانم رو میفرسته به خواستگاری بالاخره بعداز کلی مخالفتهای پدر دختر قسمت میشه این دو جوان قصه ما به خوشبختی رفتن سر زندگیشون.
اما در زمستان سال 1351 و25 امین روز اسفند که انگار خدا به این زوج عیدی داده بود واما قصه جالب شد بریم به مبحث اسم دختراین دوجوون بپردازیم مادر پسر گفت اسمشو بذاریم راضیه و پسرجوان وبابای این دخترزیبا هم طبیعتا حرف مادرش ارجع تراز نظر همسرش بود و اما مادر عروس خانم که از بهشهر رفته دیدن دخترونوش گفته بود اسمشو بذاریم رزیتا که با مخالفت خانواده آقا داماد مواجه شد وبالاخره اسم شناسنامه کودک شد راضیه ودر خانه و محله صداش میکردن رزیتا و من شدم دختری با دواسم راضیه ورزیتا این راضیه خانم از بچگی خیلی خوش سروزبون شیرین بودم
و خیلی راحت همه جا با شیرین زبونی هنرنمایی میکردم ونقل مجلس بودم تا زمانی که به دبیرستان رفتم رشته فرهنگ وهنر رو انتخاب کردم و ادبیات خوندم وبعداز گذشت دوسال از دبیرستان نظرم عوض شد و با رشته کارو دانش به تحصیل در رشته حسابداری پرداختم تا زودتر دیپلم رو دریافت وبه دانشگاه برم اما وسط درسهام ترک تحصیل کردم ازدواج وبعداز یکسال از سن دخترم شروع به تحصیل کردم و در پاایان دیپلمم با رشته مدیریت و دانشگاه حسابداری صنعتی بازرگانی ودر نهایت چون مشغول کار مراقبت وزیبایی از سن 16 سالگی بودم آکادمیک گریم و چهره پردازی حرفه ای رو گذروندم تا اینکه دیگه به سن 40 سالگی رسیده بودم
و بعداز اینکه به این مرحله رسیدم متوجه شدم که آدم بسیار خجالتی وبی عزت نفسی هستم وجالبتر این بود که متوجه شدم که روانشناسان میتونن از صحبت ومطالعه رفتاروفکر ادمها متوجه بشن که چطور فکر میکنه و چطور میتونه زندگی بهتری داشته باشه و یا بتونه خودشو ارتقا بده وکم کم بخاطر تصادف سال 85 نتوستم به کار آموزشگاه داری بپردازم و مهمتراینکه بخاطر خجالتی بودنم نو مهمتر جدی و سرسخت بودن نمیتوستم با کسی کانکت بشم و درآمدی کسب کنم (تو پرانتز براتون بگم که قبلاز تولد فرزند سومم که در سن 32 سالگی بود همسرم باکسی آشناشد واز بهشهر به تهران مهاجرت کرد واین بیزنس چیزی نبود جز گلد کویست که از اونجا سی ی های آموزشی آقای پروفسور علیرضا آزمندیان رو باخودش به خونه آورده بود من با شنیدن جملات پرانرژی این بزرگمرد انگیزه گرفتم وبیشتر به آموزش و ادامه تحصیل و شد وارتقاء خودم وکمک به همنوعانم مسمم شدم واز اون روز میگشتم وبخاطر شهودی بودنم بهم الهام شده بود که اگر صاحب این صدا وعلم رو پیدا کنم حتما به شد عالیتری دست میابم)
وتصمیم گرفتم هر طور شده پروفسوررو پیدا کنم چون با صحبتها و آموزشهاشون یادگرفته بودم که میتونیم هرچیزی که میخاهیم رو جذب کنیم باقدرت ذهنم ایشون رو جذب و پیدا کردم البته لازم بگم که قبل از پبدا کردن ایشون توی سفر به شیراز با فرزند سومم با کتاب راز آشنا شدم و شروع کردم به درخواست درست ودستور ب کایناات وبالاخره موفق شدم . ودرکلاسهای پروفسور شرکت کردم و استارت موفقیتها یجدی وبزرگم درسن 46 سالگی زده شدو من همچنان در دوره های بیینظیر نوبل مشغول آموزش وارتقا بودم که کم رویی، لهجه و استرس در صحبت جمعی یا جلوی دوربین.
و نداشتن عزت نفس واعتمادبنفس حتی نمیتونم خوب صحبت و فیدبگ درست برای آموزشها داشته باشم (اینجا لازم میدونم بگم که خدا همه جا هوامو داشت) و مسیررو برام شفاف میکرد وسطای کلاس نوبل پلاس بودم که با ی پیام تو تلگرام با مجموعه جناب استاد مهدی صادقلو آشنا شدم
بهترین کار زندگیم آموزش رو توسعه دادم و از سال 96 -97 مشغول آموزشهای فن بیان مستری فنبیان و سخنوری و بیزنس کوچینگ جناب دکترمحمد مهدی ربانی و تند خوانی جناب دکتر محمد سییدا و جناب امیر شریفی و آقای علی نورهانی ودریافت مدارک سخنران حرفه ای و مربی گری از مرکز بین المللی فنی حرفه ای کشور رو دریافت کردم در کنار سرتیفیکیت های (M.P.T ) اتریش و دانشگاه شهیذ بهشتی تهران دریفت کردم.
در نهایت در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی بعنوان مشاور خانواده وارتباطات و کوچ بیش از 5 دوره مستری سخنوری آکادمی مهدی صادقلو فعال هستم و دوجلد کتاب نوشتم که اولین کتابم درسال 1403 به نمایشگاه بین المللی ایران راه یافت و قابل توجه غرفه های کودک نوجوان قرار گرفت و همینطور مورد توجه بزرگسالان اهل آموزش .خدایا سپاسگزارم درحال حاضرهم بعنوان مدرس مهارتهای ارتباطی و سخنوری و فن بیان و مشاور فعالیت میکنم که بعنوان کوچ شخصی مهارت ارتباطی خانوادگی هم فعالیت میکنم.